در بیمارستان ذهنم ،دیروز
به عیادت رویاهایم رفتم..!
کمی بیشتر از کمتر ، در حال بهبودی است.!
آنقدر آرامم ،
که شک دارم به بودنم !
ترسم نه از طوفان ،
از مرداب شدن روحی ست
که هم قافیه ی پرواز
ترانه می سازد !!!
کلاغ به آرامی می نشیند
بر نردۀ خانۀ من
نگاهی به من پرت می کند و آنگاه
منقارش را پاک می کند
و باز می رود.